به گزارش کلام قلم، آنارشی پیوسته در منطقه پرتنش و متلاطم خاورمیانه در معنای متداول آن پس از بی نتیجه ماندن سیاست های ایالت متحده در اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و تحولات مخرب و نابود کننده بهار عربی با انعقاد توافق نامه عادی سازی روابط فی مابین ایران و عربستان وارد مرحله ای نوین شده […]
به گزارش کلام قلم، آنارشی پیوسته در منطقه پرتنش و متلاطم خاورمیانه در معنای متداول آن پس از بی نتیجه ماندن سیاست های ایالت متحده در اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و تحولات مخرب و نابود کننده بهار عربی با انعقاد توافق نامه عادی سازی روابط فی مابین ایران و عربستان وارد مرحله ای نوین شده است. در این میان، ساخت مطلوب و مورد خواست ایالات متحده در سنوات گذشته با حضور و اجرای سیاست هایش تأثیر قابل ملاحظه ای در جهت گیری دوّل، نابودی زیر ساخت ها و هدر رفت سرمایه های آنان داشته است. آمریکا با جانبداری از متحدان استراتژیک خود مانع شکل گیری نظمی معتدل و دلخواه در منطقه بوده است. رفتار ایالات متحده، روسیه و اتحادیه اروپا نسبت به نا آرامی های عربی و حوادث مرتبط با آن تأثیراتی بر شرایط کنونی خاورمیانه برجا نهاده است که نتیجه آن تا سال ها در منطقه قابل مشاهده است. آمریکا پس از به نتیجه رساندن هدف غایی خود در فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، همواره به دنبال تحکیم و استقرار رهبری یک جانبه خود بر جهان بوده است. واشینگتن با ارائه طرح های عدیده پس از آغاز دهه نود، مقارن با احساس یکه بودن در دنیای دو قطبی و ادراک توان در خصوص حل یک جانبه مسائل جهان، نهایی کردن سناریوهای نظم نوین جهانی، اجرای طرح ها و اهداف دراز مدت خود در خاورمیانه را کلید زد. در حقیقت، هدف از اجرای برنامه ریزی های این کشور، ایجاد تغییرات بنیادین، فراگیر و درازمدت در هزاره سوم میلادی با همسویی اتحادیه اروپا بوده است. اهداف آمریکا از اجرای این طرح ها، استحکام قدرت بین المللی خود، متلاشی کردن سرزمین ها و ایجاد کشورهای جدید با هدف تصغیر و تضعیف دوّل منظور، در جهت افزایش نفوذ بر آنها و تأمین امنیت بازار انرژی به سود خود، ارتقا امنیت، مشروعیت بخشیدن و داشتن دست بالاتر رژیم صهیونیستی نسبت به کشورهای نو بنیاد و همچنین کنترل و تحت فشار قرار دادن کشورهای مستقل منطقه نظیر ایران بوده است. حضور قدرت های فرامنطقه ای که تنها با هدف بسط قدرت و چپاول ثروت های دوّل منطقه صورت گرفته است، تنش هایی را در پی داشته است که همگرایی های منطقه ای را به واگرایی هایی با عمق و وسعت بالا، مبدل نموده است. منطقه ی خاورمیانه به مثابه چهار راه ادیان، محل اصطکاک مذاهب و جریان های ناهمگون است، این امر خاور میانه را از اهمیت فراوانی برخودار نموده است. کشورهای برخوردار از منابع انسانی و مالی کلان، حائز وزن ژئوپلتیکی در این منطقه، تلاش های روزافزونی برای توسعه و فزونی عمق استراتژیک خود داشته اند تا میدان مخاطرات پیش رو علیه خود را از سرحدات خویش دور کنند و تهدید و تعارض را در قلمرو رقبا جاری نمایند. تنش های متاثر از رقابت های منطقه ای و احساس خطر دوجانبه در از دست دادن نفوذ منطقه ای، دو کشور ایران و عربستان را به ویژه پس از تحولات بهار عربی، با روندی رادیکال و رو به رشد مواجه نمود. تشدید تنش های هویتی میان دو کشور ایران و عربستان که با خصوصیاتی نظیر اختلاف افکنی دوّل فرا منطقی در افزایش تقابلات فی مابین شیعی و سنی، رقابت بر سر تاثیرگذاری و سهم بیشتر بازارهای جهانی نفت، توسعه توانمندی هسته ای ایران، افزایش قدرت محور مقاومت شیعی در کشورهای همسو و گروه های سنی فلسطینی تحت حمایت ایران، گسترش قدرت و نفوذ نرم ایران در عراق، ، شعله ور شدن دوباره آتش اعتراضات مقطعی قبایل شیعی شرق عربستان، منجر به شکل گیری خصومتی با قالبی خشن تر در منطقه شد. بنابراین تاثیر متقابل این ستیزهای ادامه دار در یکی از حساس ترین نقاط و کمرگاه شکننده دنیا یعنی جنوب غرب آسیا، سبب پیدایش رویدادهای مستمر، پیچیده و مخربی در منطقه شده که برایند آن شرایط حال منطقه است. دو کشور با اجرای استراتژی متعارض و متضاد، میدان های رقابت در خاورمیانه را به نقاطی داغ و رو به گسترش مبدل نمودند. تعارضات شدیدتر ایران و عربستان در سوریه، یمن، لبنان و تضادها در منطقه خلیج فارس، خلیج عدن و شاخ و شمال آفریقا به گونه ای بوده است که علاوه بر موارد پیش گفته، کوشش های فزاینده ای برای جریان سازی منطقه ای و جهانی علیه یکدیگر، به نمایش گذاشته اند به طوریکه تنش بین دو کشور به نهایت واگرایی و جنگ غیر مستقیم صعود کرده بود. روند فزاینده ی واگرایی میان ایران و عربستان در حالی به حالت سکون ماه های اخیر و نزول کنونی رسیده است که دو کشور از اشتراکات جغرافیایی و قابل توجهی برخوردارند. با این حال، به نظر میرسد که استراتژی های دو کشور، بیش از آنکه مبتنی بر این اشتراکات باشد، از سرچشمه های ایدئولوژیک نشأت می گیرد.با توجه به ماهیت رویدادهای هزاره جدید و در پی حوادث و رخدادهای دومینو وار بهار عربی، شاهد بر هم خوردن نظم معیوب و نیم بند در منطقه خاورمیانه بودیم که تمامی ذینفعان را در جهت تطبیق با شرایط پیش آمده به تقلا و تکاپو هایی مهلک، بی نتیجه و بعضاً کم اثر وا داشت. عربستان سعودی با درک این وضعیت و با توجه به ضروریات منطقه و بر هم خوردن موازنه سنتی موجود، در پی بازساخت و احیاء نقش پدرسالارانه خود در جهان عرب و نقش آفرینی موثرتر در معادلات امنیتی خاورمیانه بوده است این تغییر نگرش ریاض در استقرار نظم مورد خواستش طبیعتاً با ایستادگی و مدافعه ی سایر قدرت های منطقه ای نظیر ایران، ترکیه و حتی قطر مواجه شد که هر کدام به دلایلی با این راهبرد عربستان به رویارویی برخاستند که نتیجه آن اکنون در تمام منطقه قابل رویت است. نوسانات و افت و خیز در روابط ایران و عربستان به صورت یک روند تاریخی جریان داشته و تداوم یافته است، در موقعیتی که جهان از لحاظ پایداری به مانند هوای بهاری مرتباً در حال منقلب شدن است، گاهی ابری، زمانی صاف و در مواقعی با رگبار مواجه است، لذا علی رغم گفتمان عامیانه و رایج در خصوص تلاش طرفین برای نابودی نهایی یکدیگر، دولت های ایران و عربستان، به منظور کم اثر کردن خطرات مشترک و پیش طراحی شده در طرح های مدون غربی و در جهت مواجهه با تهدیدات پیش رو و حداقل رساندن آسیب احتمالی می بایست در دژی مشترک، مترصد دفاع از موجودیت خود باشند زیرا خسران جدی به هر دولت منجر به تحمیل آسیب های غیر قابل جبران به دولت دیگر خواهد شد بنابراین تهران و ریاض باید روابط دوجانیه خود را با شرایط ناپایدار جهانی هماهنگ کنند. شرایط نظام بین الملل به گونه ای است که خواسته یا نا خواسته همکاری و مذاکرات همزیستی دولتها علی الخصوص دوّل همسایه را با یکدیگر الزامی سازد. بی شک جاری سازی دیپلماسی برپایه تنش زدایی، بر چند اصل کلیدی عزت، حکمت و مصلحت استوار است بنابراین اتخاذ راهبرد رفع تنش توسط عقلا و زعمای سیاست خارجی طرفین، در محدوده سه اصل فوق، مستلزم اختیار راهبردهای بایسته در جهت از بین بردن بدفهمی ها، حذف تنش های چندباره گذشته، ایجاد قرابت در منافع مشاع و نهایتاً منکوب کردن گروه های غیر رسمی موثر بر روابط دوجانبه است. بی شک دنیای پس از صلح ایران و عربستان، جهانی با بحران و تنش کمتر خواهد بود، در این راستا، تلاش های دو کشور و معاضدت و میانجیگری ذینفعان منطقه ای و جهانی برای حل و فصل اختلافات ژئوپلیتیکی در منطقه ضرورتی اجتناب ناپذیر بوده است صلحی که در صورت پایبندی و عدم انجام تحرک های شدید ژئوپلتیک منبعث از علقه های ایدئولوژیک توسط طرفین، از چین تا مراکش و از ترکیه تا عمق آفریقا به صورت مستقیم و در کل دنیا به صورت غیر مستقیم تاثیرگذار خواهد بود. بر همگان روشن است رابطه ی ایران و عربستان متاثر از ذهنیت ایدئولوژیک تصمیم سازان دو کشور است. بدون شک صلحی که بر روی کاغذ، با اهدا لبخندهای ملیح سیاسیون به دوربین رسانه ها، برقرار و منعقد شده است بسیار موثر و تعیین کننده است لکن بازساخت رابطه ای به شدت آسیب دیده، حفظ مناسبات و ارتقا روابط با تضاد های عمیق اعتقادی همراه با سوءظن های تاریخی، امری شاق و دشوار است که صیانت از آن مستلزم کنترل رفتارهای رادیکال طرفین و ضمانت های مستحکم میانجیگران و واسطان منطقه ای و جهانی است.
- نویسنده : غفور کریمی (روزنامه نگار و کارشناس روابط بین الملل)