از تو همین اشاره ی پنهان مرا بس است یا آن سکوت سربه گریبان مرا بس است یک مثنوی غزل ،شده عادت برای چه یک آه سردِ سینه ی سوزان مرابس است آن خاطرات خواب زده ارزانی شما تاخورده عکسِ گوشه ی ایوان مرابس است ظرف تکیده را بنوازی ز لطف و […]
از تو همین اشاره ی پنهان مرا بس است
یا آن سکوت سربه گریبان مرا بس است
یک مثنوی غزل ،شده عادت برای چه
یک آه سردِ سینه ی سوزان مرابس است
آن خاطرات خواب زده ارزانی شما
تاخورده عکسِ گوشه ی ایوان مرابس است
ظرف تکیده را بنوازی ز لطف و مهر
این کاسه شکسته به دامان مرا بس است
پَر پَر کنی به مشق شبانه گل مراد
یک شاخه گل کنارخیابان مرا بس است
دیدار سنگ و آینه،آب است و آذرخش
گلبرگ سبز ونم نم باران مرا بس است
روزی که دیدمت به غزل می نواختی
امروزاشک مصرع پایان مرابس است
شاعر: ارسلان صمدی لرگانی