به گزارش کلام قلم، در دنیایی که در هرلحظه با انبوهی از دادهها مواجه می شویم، استفاده از هوش تجاری و ابزارهای آن برای هر کسب و کاری مخصوصا سازمانها ضرورت و اهمیت ویژهای دارد. هدف نهایی هوش تجاری، هدایت تصمیمات بهتر تجاری است که سازمانها را قادر به افزایش درآمد، بهبود کارایی عملیاتی و […]
به گزارش کلام قلم، در دنیایی که در هرلحظه با انبوهی از دادهها مواجه می شویم، استفاده از هوش تجاری و ابزارهای آن برای هر کسب و کاری مخصوصا سازمانها ضرورت و اهمیت ویژهای دارد. هدف نهایی هوش تجاری، هدایت تصمیمات بهتر تجاری است که سازمانها را قادر به افزایش درآمد، بهبود کارایی عملیاتی و کسب مزیتهای رقابتی نسبت به رقبای تجاری خود میکند. هوش تجاری یا هوشمندی کسب و کار (BI) به سازمانها کمک میکند تا بیشتر بر اساس دادهها تصمیم گیری کنند. در عمل، هنگامی که شما اطلاعات کاملی از دادههای سازمان خود داشته باشید و از این دادهها برای ایجاد تغییرات، از بین بردن ناکارآمدیها و تطابق سریع با تغییرات بازار یا عرضه استفاده کنید، از هوش تجاری برخوردار هستید. استفاده موثر تیم تجاری و بازاریابی از هوش تجاری میتواند منجر به بهبود نرخ نگهداری مشتری، افزایش درآمد حاصل از کمپینهای فروش و بازاریابی و افزایش سطح رضایت مشتری شود و در نهایت، مشتریان خوشحال به معنای درآمد بیشتر برای سازمان هستند. در واقع هوش تجاری با آنالیز از داده های جمع آوری شده در مورد نحوه عملکرد بخش های متفاوت یک شرکت، میزان خرید و فروش ها، عوامل موثر بر روند فعالیت های سازمان و… اطلاعات جامع و کاملی را ارائه می کند. از این رو مدیران بهترین تصمیم ها را می توانند برای موفقیت مجموعه خود بگیرند و آن ها را عملیاتی کنند. علاوه بر این هوش تجاری می تواند در تغییر اوضاع فعلی یک کسب و کار و ارائه راهکارهای جدید برای موفقیت بیشتر و بازگشت سریع تر سرمایه موثر باشد. مدیران فروش هم باید بر شاخصهای کلیدی عملکرد، عملکرد فردی و تیمی بخش فروش، موجودی کالا،کمپینهای بازاریابی و دیگر موارد نظارت کنند. پیاده سازی BI در سطح سازمانی، زمانی بیشترین بازدهی را خواهد داشت که به صورت مرحله ای انجام شود. هنگامی که می خواهید BI را با استفاده از رویکرد مرحلهای پیادهسازی کنید، این ۵ مرحله باید با دقت انجام شود: جمع آوری الزامات تجزیه و تحلیل و گزارش خود از قبل، تقسیم نیازمندی ها به بخش ها و مراحل کلیدی کسب و کار، انتخاب اولویت فازها، اعتبارسنجی مداوم داده ها و گسترش تدریجی هوش تجاری در بخش های مختلف شرکت. به طور کلی راهکار هوش تجاری و تعاریفی که برای آن ارائه شده همگی در راستای افزایش سودآوری سازمان ها با کمک به تصمیمات هوشمندانه هستند. از اهداف هوش تجاری می توان به مواردی از جمله: تحلیل جامع و با جزئیات کامل محیط های پیرامون کسب و کار، ساده تر کردن فرآیند تصمیم گیری در مواقع اورژانسی، ارتقا کارایی سازمان در انجام امور داخلی و شفاف سازی تمامی فرآیندها، شناسایی و تعیین مشتریان وفادار و دائمی، پیش بینی بازار و چگونگی تغییر استراتژی برای پیشی گرفتن از رقبا، افزایش میزان رضایت مندی مشتریان و تداوم تعامل با آن ها، دسته بندی مشتریان و ایجاد تنوع در نحوه برخورد با گروه هر یک از مشتریان و … اشاره کرد. تجزیه و تحلیل هوش تجاری از دادههای اصلی، باعث میشود شما به جای حدس زدن، برداشتهای اشتباه و پیروی کردن از حس خود، بتوانید از راه حل های مختلف و کار آمدی برای کسب و کار خود استفاده کنید. این انقلاب علمی که در هوش تجاری اتفاق افتاده، میتواند تجارت شما را در هر مرحله قویتر و کار آمدتر کند و باعث میشود پول و کارمندان زیادی داشته باشید و از زمان خود به بهترین نحو استفاده کنید. به هر حال وقتی آیندۀ شرکت شما در معرض خطر است، آیا ترجیح میدهید به احساس یک مدیر توجه کنید یا به مجموعهای جامع از داده های آماری اعتماد داشته باشید که میتواند روند گذشته را تجزیه و تحلیل کرده و نتایج احتمالی آینده را پیش بینی کند؟ شما تا چه حد حاضرید یک احساس را به تجزیه و تحلیل آماری ترجیح دهید. پس اهمیت هوش تجاری در سازمان ها را نمیتوان نادیده گرفت. ابزار هوش تجاری به شما اجازه خواهند داد تا در مورد شرکت خود ریسک نکنید و منطقی ترین تصمیمات را برای ارتقای سازمان خود بگیرید. در پایان باید گفت فروش به منزله موتور محرک هر کسب و کار بوده و یکی از مهمترین عوامل رشد هر سازمانی میباشد، بنابراین به حداکثر رساندن اثربخشی و کارایی بخش فروش باید از اولویتهای اصلی هر سازمانی باشد.
نویسنده: دکتر محسن صادقی نیه – مدرس، مولف و مشاور سازمانی