از اخلاق مراقبتی تا عدالت فرهنگی؛ چشم‌انداز تازه‌ای برای آموزش هنر / دکتر مجید رفیعیان اصفهانی
از اخلاق مراقبتی تا عدالت فرهنگی؛ چشم‌انداز تازه‌ای برای آموزش هنر / دکتر مجید رفیعیان اصفهانی

به گزارش کلام قلم، اخلاق در آموزش هنر موضوعی پیچیده و چندوجهی است که هم شالوده‌های نظریِ آموزش و پرورش را به چالش می‌کشد و هم به صورت روزمره و عینی با شرایط اجتماعی، سیاسی و حقوقی هر جامعه درآمیخته است‌. در ایران، بحث‌های اخلاقی در آموزش هنر نه تنها درباره‌ی حرفه‌ای‌گری آموزگاران، رابطه‌ی معلم […]

به گزارش کلام قلم، اخلاق در آموزش هنر موضوعی پیچیده و چندوجهی است که هم شالوده‌های نظریِ آموزش و پرورش را به چالش می‌کشد و هم به صورت روزمره و عینی با شرایط اجتماعی، سیاسی و حقوقی هر جامعه درآمیخته است‌. در ایران، بحث‌های اخلاقی در آموزش هنر نه تنها درباره‌ی حرفه‌ای‌گری آموزگاران، رابطه‌ی معلم و هنرجو، و مسئولیت‌های پژوهشی مطرح است، بلکه پیوندی عمیق با آزادی بیان، سیاست‌های فرهنگی و ملاحظات هنجاری ـ دینی دارد‌. این مقاله تلاش می‌کند تصویری اطلاع‌رسانانه و تحلیلی از مهم‌ترین محورهای اخلاقی در حوزه‌ی آموزش هنر در ایران ارائه کند، رابطه‌ی آنها را با چارچوب‌های بین‌المللی نشان دهد و راه‌کارها و پیشنهادهایی برای عمل حرفه‌ای‌تر و انسانی‌تر در کلاس‌ها و نهادهای آموزشی عرضه کند‌. در این متن از تحقیقات و اسناد روز جهانی بهره گرفته‌ام تا همخوانی مطالب با تحولات بین‌المللی محفوظ بماند و در عین حال شرایط بومی ایران نیز مورد توجه قرار گیرد‌‌.

اما وقتی از اخلاق در آموزش هنر صحبت می‌کنیم، به چه معناست و به دنبال چه هستیم؟ وقتی از «اخلاق در آموزش هنر» سخن گفته می‌شود، مرزهای مفهومی وسیعی پیش روی‌مان قرار دارد: اصول رفتار حرفه‌ای معلمان و مربیان هنری، مسئولیت در مواجهه با موضوعات حساس یا آسیب‌پذیر، چگونگی تعامل با میراث فرهنگی و منابع بومی، تضمین عدالت و دسترسی برابر به تجربه‌های هنری، و نیز تعهد به آزادی خلاقه‌ی هنرجویان‌. این نگرش اخلاقی باید هم مولفه‌های فردی ـ مانند صداقت، امانت‌داری و احترام ـ را در نظر بگیرد و هم مولفه‌های نهادی و ساختاری؛ مانند اقتدار آموزشی، سیاست‌های پذیرش، و چارچوب‌های قانونی و فرهنگی‌. پژوهش‌های اخیر بر ضرورت گسترش فهم از اخلاق صرفاً به عنوان «پروتوکل‌های اخلاقی» به اخلاقِ رابطه‌ای و مراقبتی (ethics-of-care) تأکید دارند؛ اخلاقی که توجه‌اش بر حفظ کرامت هنرجو، ایجاد فضاهای امن برای بیان و تاکید بر برابری و عدالت است‌.

در سطح جهانی و کلان موضوع، نهادهایی مثل یونسکو و شبکه‌های بین‌المللی آموزش هنر تلاش کرده‌اند چارچوب‌هایی ارائه دهند که علاوه بر حفظ تنوع فرهنگی، رویکردی حقوق‌بنیاد و عدالت‌محور به آموزش هنر را ترویج کنند‌. برای مثال، چارچوب یونسکو برای آموزش فرهنگ و هنر (منتشرشده در سال‌های اخیر) بر توسعه ابزارهای دیجیتال عادلانه و بدون تعصب، دسترسیِ برابر و اهمیتِ پژوهش و نوآوری اخلاقی در آموزش هنر تأکید می‌کند؛ این سند می‌تواند مبنایی برای بازاندیشی اصول اخلاقی در مؤسسات آموزشی باشد‌. همچنین انجمن‌ها و مجامع حرفه‌ای مانند «کالج تاریخ هنر» استانداردهایی را برای رفتار حرفه‌ای، امانت‌داری پژوهشی و مسئولیت‌های آموزشی منتشر کرده‌اند که الگوهای عملیِ ارزشمندی برای دانشگاه‌ها و دانشکده‌های هنر فراهم می‌کنند‌. این چارچوب‌های بین‌المللی دو کار مهم انجام می‌دهند: نخست، مرجعیتِ اصولی برای ارزیابیِ رفتار حرفه‌ای را فراهم می‌کنند؛ دوم، بستر مقایسه و نقد سیاست‌های محلی را می‌گشایند‌.

فضای آموزش هنر در ایران در دهه‌های اخیر تحت تأثیر قوی سیاست‌های فرهنگی و نظارت‌های هنجاری قرار داشته است‌. قوانین و مقررات فرهنگی، تعریفِ قابل‌تأملی از «مجاز» و «نامجاز» ارائه می‌کنند که گاه تولید و آموزش هنری را محدود می‌سازد و بنابراین پرسش‌های اخلاقیِ ویژه‌ای پدید می‌آورد: تا کجا یک مدرس هنر باید مرزهای خلاقه‌ی دانشجو را محترم بشمارد در حالی که خودِ نظام آموزشی یا قانونِ موضوعی امکان بروز علنی برخی محتواها را سلب می‌کند؟ چگونه می‌توان میان پاسداری از حقوق هنرمندانه و رعایت هنجارهای رسمی و اجتماعی تعادل برقرار کرد؟ گزارش‌ها و مطالعات میدانی نشان می‌دهد که هنرمندان و فعالان فرهنگی در ایران با مخاطرات حقوقی و اجتماعی مواجه‌اند و این موضوع بی‌تأثیر بر فضای آموزشی نیست؛ آموزگاران و دانشجویان هنر در چنین نظامی دائماً مجبور به مذاکره با چارچوب‌های محدودکننده‌اند‌. از طرفی، جنبش‌های هنری ـ اجتماعی اخیر در ایران نیز نشان داده‌اند آموزش هنر می‌تواند به بستری برای مقاومت مدنی، همبستگی اجتماعی و بازخوانی هویت تبدیل شود ـ اما همین فرایندها پرسش‌های جدی اخلاقی درباره امنیت شرکت‌کنندگان، مسئولیت نهادهای آموزشی و پیامدهای حقوقی فعالیت‌های آموزشی ـ هنری ایجاد می‌کنند‌.

در سطح کلاس درس، چند محورِ بارزِ اخلاقی وجود دارد که عملاً هر روز با آنها مواجه می‌شویم‌. نخست، رابطه‌ی معلم و هنرجو است. احترام به کرامت، حفظ مرزهای حرفه‌ای، و اجتناب از سوءاستفاده‌ی قدرت از پایه‌های اخلاق حرفه‌ای هستند‌. دوم، محتوای درسی و مسئولیت درباره‌ی موضوعات حساس آن است. آموزگاران هنر ممکن است با آثاری روبه‌رو شوند که حامل مضامین سیاسی، جنسی، یا مذهبی است؛ تصمیم‌گیری درباره‌ی اجرا، نقد یا سانسور این آثار الزام‌آور است و باید با درنظرگرفتن امنیت هنرجو، آزادی بیان و پیامدهای اجتماعی به آنها توجه گردد. سوم، شمول و عدالت آموزشی است. تضمین دسترسی برابر به آموزش هنر برای گروه‌های اقلیتی، جنسیتی یا اقتصادی یک الزام اخلاقی است که مستلزم سیاست‌های فعال در پذیرش، حمایت مالی و طراحی دروس فراگیر است‌. پژوهش‌ها و مجلات تخصصی اخیر بر ضرورت بازاندیشیِ اخلاقی در طراحی واحدهای آموزشی، به‌ویژه در فضای آنلاین و استفاده از فناوری‌های نو (مانند هوش مصنوعی) تأکید دارند؛ زیرا این فناوری‌ها سوالات نوینی درباره‌ی مالکیت فکری، تعصب الگوریتمیک و شفافیت در فرآیندهای یاددهی ـ یادگیری مطرح می‌کنند‌.

نهادهای آموزشی و دانشگاه‌ها، به عنوان فضای تولید و بازتولید دانش هنری، مسئول حفاظت از آزادی بیان در چارچوب قوانین‌اند و در عین حال باید از دانشجویان و کارکنان دربرابر مخاطرات حقوقی و امنیتی محافظت کنند‌. در شرایطی که هنرمندان و فعالان فرهنگی ممکن است به خاطر محتوای آثار یا فعالیت‌هایشان تحت پیگرد قرار گیرند، مسئولیت اخلاقی مؤسسات آموزشی دوگانه می‌شود: حفظ استقلال علمی و فرهنگی از یک سو، و محافظت از افرادی که در فضای آموزشی فعالیت می‌کنند از سوی دیگر‌.

گزارش‌های بین‌المللی نشان داده‌اند که در ایران طی سال‌های اخیر محدودیت‌ها بر هنرمندان و فعالان فرهنگی تشدید شده است؛ این امر نهادهای آموزشی را در تنگنایی اخلاقی قرار می‌دهد، و تصمیم‌گیری درباره‌ی نمایش آثار، برگزاری نشست‌ها یا انتشار پژوهش‌ها را پیچیده می‌سازد‌. در نتیجه، لازم است دانشگاه‌ها، مدارس هنر، آموزشگاه‌ها و انجمن‌ها رویه‌های محافظتی، ارزیابی‌های ریسک و راهنمایی‌های اخلاقی شفافی تدوین کنند تا ضمن حمایت از آزادی خلاقه، از مخاطرات واقعی برای افراد بکاهند‌.

از بعد خرد نیز، یکی از اجزاء کلیدیِ ارتقای اخلاق در آموزش هنر، بازنگری در برنامه‌های تربیت معلم و دوره‌های تحصیلات تکمیلی است‌. آموزش اخلاقی و فرهنگی باید بخشی جدایی‌ناپذیر از تربیت معلمان هنر باشد؛ نه به صورت محتوای منفصل، بلکه به صورت یکپارچه در دانشگاه‌ها، دوره‌ها، کارورزی‌ها و ارزیابی‌های حرفه‌ای‌. این موضوع شامل آموزش‌هایی در زمینه‌ی وضعیت‌های اخلاقی پیچیده ـ مثل مواجهه با مسائل بحث‌برانگیز همچون: همکاری با جوامع محلی، رعایت حقوق مالکیت فکری و یک از مهم‌ترین موارد یعنی مدیریت فضای آموزشی امن برای همه‌ی افراد ـ می‌شود‌. مطالعات نوین پیشنهاد می‌کنند که پرورش «فرهنگ اخلاقیِ» معلمان (Moral and Ethical Culture)  باید بر پایه‌ی مهارت‌های بین‌فردی، حس مسئولیت اجتماعی و خودآگاهی حرفه‌ای بنا شود تا مربیان بتوانند در مواجهه با موقعیت‌های دشوار تصمیم‌گیری هوشمندانه و اخلاق‌مدارانه‌ای داشته باشند‌.

به‌منظور پیاده‌سازی اصول اخلاقی در عمل، چند مسیر عملیاتی پیشنهاد می‌شود که می‌تواند به‌صورت متقابل و هم‌افزا عمل کند‌. نخست، تدوین سیاست‌های روشنِ حمایت از آزادی خلاقه و هم‌زمان تضمین امنیت حقوقی و فیزیکی هنرجویان، دانشجویان و اساتید؛ این سیاست‌ها باید مبتنی بر ارزیابی ریسک باشد و پروتکل‌هایی برای مواجهه با فشارهای بیرونی فراهم آورد‌. دوم، گنجاندن مباحث اخلاق حرفه‌ای، حقوق مالکیت فکری و سواد دیجیتال در برنامه‌ی تربیت‌معلم و دوره‌های ضمن‌خدمت‌. سوم، توسعه‌ی سازوکارهای مشارکتی برای طراحی دروس که در آن جوامع فرهنگی ـ هنری محلی و نمایندگان تمامی اقشار مشارکت داشته باشند تا تضمین شود محتوای آموزشی متنوع، حساس و عدالت‌محور است‌. چهارم، ایجاد دفاتر یا کمیته‌های اخلاق در آموزشگاه‌ها، دانشکده‌ها و مؤسسات فرهنگی‌ هنری که به صورت فعال به ارزیابی‌های مربوطه بپردازند و راهنمایی‌های حفاظتی ارائه دهند‌. پنجم، پذیرش و به‌کارگیری چارچوب‌های بین‌المللی مانند توصیه‌های یونسکو درباره‌ی آموزش فرهنگ و هنر به عنوان مبنایی برای تنظیم سیاست‌های فرهنگی هنری محلی یا بومی‌. این اقدامات، نیازمند منابع، آموزش و اراده‌ی نهادی است‌.

از سویی دیگر، هنگامی که آموزش هنر با گروه‌هایی مانند کودکان و نوجوانان، پناهندگان، یا جوامع بومی سروکار دارد، حساسیت‌های اخلاقی افزایش می‌یابد‌. مربیانی که با این جمعیت‌ها کار می‌کنند باید به اصول مبتنی بر رضایت آگاهانه، حفظ حریم خصوصی و اجتناب از آسیب‌زدن یا بهره‌برداری فرهنگی پایبند باشند‌. همچنین، در مواجهه با میراث فرهنگی و آثاری که بار هویتی یا مذهبی دارند، لازم است احترام متقابل و مشورت با ذی‌نفعان محلی رعایت شود تا آموزش به شکل بازسازی‌کننده و نه متجاوزانه صورت گیرد‌. اسناد بین‌المللی و پژوهش‌های حوزه‌ی میراث فرهنگی پیشنهاد می‌کنند که آموزشِ حساس به میراث‌های ملموس و ناملموس، باید مشارکتی، شفابخش و مبتنی بر شناخت زمینه‌های تاریخی و اجتماعی باشد‌.

لازم به ذکر است که تجربه‌های معاصر نشان داده‌اند که رویکردهای اخلاقیِ رابطه‌ای می‌توانند نتایج پایدارتری در توانمندسازی هنرجویان و محافظت از گروه‌های آسیب‌پذیر ایجاد کنند‌. از این نمونه‌ها می‌توان درس گرفت که پیاده‌سازی اصول اخلاقی نیازمند تلفیق سیاست‌گذاری، آموزش حرفه‌ای و همراهی جامعه است‌.

پیشبرد سیاست‌های اخلاقی در آموزش هنر در ایران با موانع ساختاری و عملی فراوانی روبه‌رو است. محدودیت‌های قانونی و سیاسی، کمبود منابع و ظرفیت‌های آموزشی، و نیز مقاومت فرهنگی نسبت به برخی مفاهیم نوین آموزشی‌ از این موانع هستند. افزون بر این، فشارهای بیرونی بر نهادهای آموزشی می‌تواند به خودسانسوری یا کاهش کیفیت آموزش بینجامد‌. با این وجود، تجربه‌ی جهانی نشان می‌دهد که تغییر تدریجی و مبتنی بر ابتکارات محلی، شبکه‌سازی بین‌المللی، و ایجاد شواهد پژوهشی می‌تواند راهی برای تقویت جایگاه اخلاق در آموزش هنر باز کند‌. در همین راستا، تاکید بر پژوهش بومی محور و مستندسازی تجربه‌های موفق می‌تواند به ایجاد الگوها و سیاست‌های قابل اقتباس کمک کند‌.

در پایان می‌توان نتیجه‌گیری نمود که اخلاق در آموزش‌هنر مسئله‌ای است که نه می‌توان آن را جدا از زمینه‌های اجتماعی و سیاسی تحلیل کرد و نه می‌توان به سادگی راه‌حل‌های کلیشه‌ای را به کار بست‌. در ایران، وضعیت ویژه‌ی فرهنگی و سیاسی ضرورت تدوین سیاست‌های بومی‌شده را آشکار می‌سازد؛ سیاست‌هایی که از یک سو حقوق و آزادی‌های اساسی هنرجویان و اساتید را مدنظر داشته باشند و از سوی دیگر واقع‌بینی درباره‌ی مخاطرات و چارچوب‌های قانونی موجود را در بر گیرند‌. پیشنهاد می‌شود که نهادهای آموزشی هنر در ایران نخست به تدوین سیاست‌های حفاظتی و ارزیابی ریسک بپردازند، سپس برنامه‌های آموزشی برای تربیت اخلاقی معلمان را تقویت کنند، و در نهایت مسیرهای همکاری با نهادهای بین‌المللی (نظیر یونسکو و شبکه‌های تخصصی آموزش‌هنر) را برای تبادل تجربیات و دریافت پشتیبانی حقوقی و علمی دنبال نمایند‌. ایجاد یک گفتمان ملی و آکادمیک درباره‌ی اخلاق در آموزش هنر، مبتنی بر پژوهش‌های کاربردی و مستندسازی موارد تجربی، می‌تواند زیربنای تحولی پایدار در این حوزه را پدید آورد.

به قلم: دکتر مجید رفیعیان اصفهانی – فعال حوزه‌ی کسب و کارهای فرهنگی و هنری؛ مدیرمسئول موسسه فرهنگی هنری بسته‌نگار سپاهان